جهانی خداوند: پیام صلح
I'm a paragraph. Click here to add your own text and edit me. It's easy.
Promoting peace and harmony from an Abrahamic perspective
علوم پایه
"دیوار علم"
توسط دکتر اندرو دور
BSC (Hons) MBG CPGS DPhil Cantab
نام من دکتر اندرو دوره است، برای من خوشحالم که آنچه را که "دیوار علم" نامیده شده است، گردآوری کردم. من یک متخصص ژنتیک، زیست شناس مولکولی، یک زیست شناس، یک بیوشیمیدان، یک شکارچی مواد مخدر، کریستالوگرافی اشعه ایکس و فیزیکدان ذرات هستم.
من 23 سال گذشته را در تحقیقات زیست پزشکی گذرانده ام و به اندازه کافی خوش شانس بوده ام که تنها در آزمایشگاه های اعضای انجمن سلطنتی در سراسر جهان کار کنم، از کمبریج که در آنجا DPhil خود را انجام دادم، تا لندن و بوستون، در سفری کاملاً به جایی که الان خودم را پیدا کردم من سخنرانیهای کلیدی و عمومی در کنفرانسهایی در سراسر جهان درباره تحقیقاتم ارائه کردهام، و آن تحقیقات را در همه مجلات برتر منتشر کردهام... و با این حال، درست مانند همه افراد اینجا، من هنوز مجذوب پیچیدگی، مکانیک و عملکرد جهان هستم. ، از دنیای خودمان و بدن خودمان تا مقیاس زیر اتمی .... و سوال قدیمی - معنی همه آن چیست و چرا ما اینجا هستیم؟
بنابراین من برای اولین بار در سن 17 سالگی به فلسفه علمی علاقه مند شدم، به یاد دارم که کتابی را از مدرسه کاتولیک رومی که در آن درس می خواندم، نوشته ژاک مونود (بیوشیمیدان علمی مشهور فرانسوی که در سال 1965 جایزه نوبل دریافت کرد - به یاد دارم) قرض گرفتم. در حال لذت بردن از کشیدن سیگار در آزمایشگاهش – نه بر خلاف استاد اول من)، به هر حال عنوان این کتاب - شانس و ضرورت بود.
فکر میکردم خیلی خوب است که در اطراف دانشگاه دیده شوم که در حال خواندن کتابهای علمی فلسفه هستند! نمی دانستم کتابی که برداشته بودم جرقه ای بود که آتش را حداقل در ذهن من روشن کرد. بگذارید یکی از معروف ترین جملات را برایتان بخوانم….
عهد باستانی تکه تکه شده است. انسان بالاخره میداند که در بینهایت بیاحساس جهان تنهاست، که تنها بهطور تصادفی از آن بیرون آمده است. سرنوشت او هیچ جا مشخص نیست و وظیفه او نیز مشخص نیست. پادشاهی بالا …. یا تاریکی زیر: این برای اوست که انتخاب کند.
یادم میآید که این را به وضوح خواندم، و در ابتدا کاملاً متحیر شدم، "درست است، شانس بسیار قدرتمند است" "در واقع تکامل بسیار قدرتمند است" -
و با این حال، هر چه بیشتر در سطح عملی در آزمایشگاه و خطوط شتاب دهنده در سراسر جهان نگاه و تجربه کردم، و تمام تحقیقات نوظهوری که در آن غرق شدم، در کنار پیشرفت های باورنکردنی علم در 20 سال گذشته، بیشتر و بیشتر آشکار شد، یک اخم تقریبا آزاردهنده در اعماق ذهنم، که چنین پیچیدگی زندگی مطمئناً نمی تواند فقط محصول یک شانس تصادفی باشد….. هر چقدر هم که شانس خالص قدرتمند باشد…
اگر چنین بود، چرا ما در یک جهان قابل مشاهده به وسعت 93 میلیارد سال نوری که شامل 100 میلیارد کهکشان است، در معرض حیات پیچیده مشابه زندگی خودمان، فراتر از بیوسفر و سیاره خودمان قرار نگرفته بودیم، چه رسد به تعداد ستاره ها و منظومه های خورشیدی و سیارات موجود. درون آن کهکشان ها
ستاره شناس پیشگام ماریا میچل در سال 1854 در دفتر خاطرات خود نوشت: «دنیای یادگیری بسیار گسترده است و روح انسان از نظر قدرت بسیار محدود است! ما جلو می رویم و هر اعصابی را تحت فشار قرار می دهیم، اما فقط ذره ای از پرده ای را می گیریم که بی نهایت را از ما پنهان می کند.
معنای زندگی در واقع توسط برخی از بزرگترین ذهن های تاریخ اندیشیده شده است…
.... برای کارل سیگان، این در مورد بی اهمیتی قابل توجه ما در کیهان بود.
.... برای آنی دیلارد، در مورد ناپایداری ساکن.
.... برای آنائیس نین، در مورد زندگی و ارتباط با دیگران "طوری که انگار ممکن است فردا آنجا نباشند"
.... برای هنری میلر، در مورد مسحورسازی ناشناخته ها
.... برای لئو تولستوی، در مورد یافتن دانش برای هدایت زندگی ما
.... برای دیوید فاستر والاس، در مورد یادگیری چگونگی هوشیار ماندن واقعی
و با این حال، این احساس و تصور را شاید بهترین توصیف یا تسخیر ریچارد فاینمن در «لذت یافتن چیزها»، یکی دیگر از برندگان جایزه نوبل و فیزیکدان آمریکایی که در سال 1988 درگذشت. متولد 11 مه 1918 است.
ریچارد فاینمن را عموماً یکی از درخشانترین دانشمندانی میدانند که تا به حال زندگی کرده است - به جز مادرش لوسیل که یک بار، شاید فقط یک مادر بتواند، به شوخی گفت:
"اگر این باهوش ترین مرد جهان است، خدا به ما کمک کند" ... و با این حال، در واقع، با فروتنی دوست داشت در مهمانی ها به خود ببالد که فقط ضریب هوشی 125 دارد و هنوز به جایی که بود رسیده است! ….. در اینجا یکی از معروف ترین نقل قول های او آمده است:
پس معنای همه آن چیست؟ برای رفع راز هستی چه بگوییم؟
اگر همه چیز را در نظر بگیریم، نه تنها آنچه را که گذشتگان میدانستند، بلکه همه چیزهایی را که امروز میدانیم و آنها نمیدانستند، در این صورت فکر میکنم که باید صراحتاً بپذیریم که نمیدانیم.
اما، با اعتراف به این، احتمالاً کانال باز را یافته ایم.
با این حال، آنچه که عمدتاً نقل نشده است، پاراگراف قبل از این است:
در تمام اعصار، مردان تلاش کرده اند تا به معنای زندگی پی ببرند. آنها متوجه شده اند که اگر بتوان به اعمال ما جهت یا معنا داد، نیروهای بزرگ انسانی آزاد می شوند. بنابراین، پاسخ های بسیار زیادی باید به سؤال معنای همه آن داده شده باشد. اما آنها انواع مختلفی داشته اند و طرفداران یک پاسخ با وحشت به اعمال مؤمنان در پاسخ دیگر نگاه کرده اند.
وحشت، زیرا از یک نقطه نظر مخالف، تمام پتانسیل های بزرگ مسابقه به یک کوچه کور کاذب و محدود هدایت می شد. در واقع، از تاریخ هیولاهای عظیم ایجاد شده توسط باورهای نادرست است که فیلسوفان به ظرفیت های ظاهرا بی نهایت و شگفت انگیز انسان پی برده اند. رویا یافتن کانال باز است.
من معتقدم که این بسیار مهم تر است. کانال باز، پاسخ، معنا، و همه چیزهایی که ما را به عنوان یک نژاد تقسیم می کند؟ من معتقدم که هم در فیزیک ظریفی است که زیربنای وجود ما است، هم در جهان هستی و هم در تکامل حیات در سیاره ای باورنکردنی و منحصر به فرد که ما در آن زندگی می کنیم و خانه می نامیم. من فکر میکنم هیچکدام از اینها به شانس محض نیست، فقط نمیتواند باشد، شواهد بسیار قاطع هستند.
به نقل از آلبرت انیشتین :
علم بدون دین لنگ است، دین بدون علم کور است
پس اجازه دهید این را به تفصیل بررسی کنیم، دقیقاً چه میگویم... اکنون در طلوع زمان شروع کنید، ذهن خود را به 13.8 میلیارد سال قبل و به خلقت جهان ما برگردانید.
همه در اینجا با نظریه انفجار بزرگ آشنا هستند - اما از خود بپرسید که واقعاً به چه معناست؟
بهاصطلاح انفجار بزرگ، یا خلقت جهان ما، با تکینگی نسبتهای گرانشی عظیم آغاز شده است. آن را در ذهن خود به عنوان یک چراغ LED کوچک در وسط یک سالن تئاتر سیاه مانند رویال آلبرت هال در نظر بگیرید، که ما نمی توانیم لبه های آن را ببینیم، آنها برای همه مقاصد بی نهایت هستند.
یک موجودیت واحد از چنان نظم (یا آنتروپی) "مجموعه" بود که منفجر شد و تنها دو عنصر را در سراسر این تئاتر (مکان و زمان) توزیع کرد، اینها هیدروژن و هلیوم. شگفت آور است که در نظر بگیریم که فقط این دو عنصر با چنین نظم و ترتیبی توزیع شده اند که می تواند زیبایی و تنوع فوق العاده ای را که اکنون در سراسر جهان می بینیم ایجاد کند.
و با این حال زیبایی واقعی در دقت است، نه تنها در توزیع آن دو عنصر در سراسر جهان ما، بلکه در انبوه آنها. اینجاست که من اکنون شروع به معرفی مفهوم "تنظیم دقیق" می کنم - یا همانطور که قبلاً "طراحی هوشمند" شناخته می شد.
تفاوت بین جرم پروتون و جرم نوترون باید به خوبی تنظیم شود تا امکان حیات وجود داشته باشد. اگر جرم یک نوترون یک هفتم درصد بیشتر از چیزی بود که هست، ستارگانی مانند بسیاری از ستارگانی که می بینیم وجود نداشتند. اگر جرم نوترون 0.085% کمتر از آنچه هست بود، جهان پر از نوترون بود و نه چیز دیگر. هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا پروتون ها و نوترون ها جرمی را که دارند داشته باشند.
به نقل از استیون هاوکینگ که نیازی به معرفی ندارد:
واقعیت قابل توجه این است که به نظر می رسد مقادیر این اعداد بسیار دقیق تنظیم شده اند تا امکان توسعه حیات فراهم شود... برای مثال، اگر بار الکتریکی الکترون فقط کمی متفاوت بود، ستارگان نمی توانستند بسوزند. هیدروژن و هلیوم در غیر این صورت منفجر نمی شدند. به نظر واضح است که مقادیر نسبتا کمی برای اعداد وجود دارد که امکان توسعه هر شکلی از زندگی هوشمند را فراهم می کند.
دانشمندان هسته ای جرم پروتون ها و الکترون ها را در واحدهای میلیون الکترون ولت (MeV) اندازه گیری می کنند. اگر این ناآشنا است، مهم است که حواس شما را پرت نکنید. MeV واحدهای مناسبی هستند. ما می توانیم به خوبی از هر واحد دیگری استفاده کنیم - مثلاً کیلوگرم یا حتی اونس. واقعاً مهم نیست. بحث هم همین خواهد بود.
به بیان دقیق، یک الکترون ولت یک واحد انرژی است، اما همانطور که انیشتین به طور معروف نشان داد، جرم و انرژی از طریق E = mc2 معادل هستند، بنابراین استفاده از واحدهای انرژی برای اندازهگیری جرم مشکلی نیست (یا برعکس، اگر اینطور باشد. شیب دار).
اتم ها از پروتون، نوترون و الکترون ساخته شده اند
پروتون ها و نوترون ها سنگین هستند - آنها تقریباً تمام جرم اتم را حمل می کنند و در هسته اتم متمرکز هستند.
الکترونها بسیار سبکتر هستند و به دور هسته میچرخند (یک ابر بسیار نازک - بیشتر یک اتم فضای خالی است)، چنین مداری در نحوه گردش زمین به دور خورشید تکرار میشود.
بنابراین پروتون ها دارای بار الکتریکی مثبت، الکترون ها دارای بار منفی و نوترون ها بدون بار هستند. در یک اتم خنثی، تعداد پروتون ها و الکترون ها یکسان است
کتاب های درسی پایه گاهی می گویند که پروتون ها و نوترون ها جرم یکسانی دارند. این تقریباً درست است - اما نه کاملاً، و تفاوت بسیار مهم است:
جرم پروتون ها 938.27 مگا ولت است
جرم نوترون ها 939.56 مگا ولت است
بنابراین تفاوت بین آنها اندک است: یک نوترون حدود 1.29 مگا ولت از یک پروتون سنگین تر است.
در حال حاضر، هیچ دلیل واضحی وجود ندارد که چرا پروتونها و نوترونها باید فقط این جرمها را داشته باشند، اما اگر حتی کمی متفاوت باشند………. ما اینجا نخواهیم بود
همانطور که گفتم تعداد پروتونها و نوترونها در کیهان کم و بیش در همان چند دقیقه اول انفجار بزرگ ثابت شد. برای هر شانزده پروتون صد پروتون ایجاد شد نوترون ها
به همین دلیل، در حال حاضر بیشتر از هلیوم هیدروژن وجود دارد - تقریباً سه برابر جرم، یا دوازده برابر بیشتر اگر اتم ها را بشمارید. این حداقل به چند دلیل مهم است:
اگر هیچ هیدروژنی وجود نداشت، هیچ آبی وجود نداشت - بعداً به این موضوع باز خواهم گشت….
جستوجوی حیات در فضا به دنبال مکانهایی میگردد که در آن آب به عنوان یکی از نشانههای کلیدی وجود داشته باشد.
ستارگان می توانند از هیدروژن یا هلیوم ساخته شوند. اما ستارگان ساخته شده از هیدروژن بسیار بیشتر از ستارگان ساخته شده از هلیوم عمر می کنند (میلیاردها سال به جای صدها میلیون).
علم استدلال می کند که زمانی برای تکامل حیات پیچیده در اطراف ستارگانی که فقط برای چند صد میلیون سال می سوختند وجود ندارد.
هیچ هیدروژنی برای حلالهای بیولوژیکی کلیدی مانند آب و اسید کربنیک وجود نخواهد داشت و همه ستارگان هلیوم سوز و در نتیجه عمر کوتاهی خواهند داشت. تقریباً به طور قطع، ستارگان هلیمی فاز سوزاندن هسته ای طولانی مدت لازم برای تشویق تکامل تدریجی اشکال حیات بیولوژیکی در منظومه های سیاره ای را ندارند. (بارو و تیپلر 1986:399)
واکنش کلیدی که توسط آن هیدروژن در ستاره ها می سوزد، شامل برخورد دو پروتون و تولید یک دوترون است. ذره ای ساخته شده از یک پروتون و یک نوترون. این واکنش 1.42 مگا ولت انرژی تولید می کند. اگر جرم یک نوترون یک هفتصدم بیشتر از چیزی بود که هست (یعنی یک هفتم درصد)، این واکنش به جای تولید انرژی به انرژی ریخته شده در آن نیاز داشت. این بدان معناست که ستارگان قادر به سوزاندن هیدروژن نیستند.
ستارگانی مانند آنهایی که امروزه می توان در جهان ما دید، وجود ندارند. به نقل از لارنس کراوس، فیزیکدان نظری و کیهان شناس از ایالت آریزونا و دانشگاه ییل که هنوز زنده است:
این واقعاً شاعرانه ترین چیزی است که در مورد فیزیک می دانم: همه شما غبار ستاره ای هستید. اگر ستارهها منفجر نمیشدند، نمیتوانستید اینجا باشید، زیرا عناصر - کربن، نیتروژن، اکسیژن، آهن، همه چیزهایی که برای تکامل و زندگی مهم هستند - در آغاز زمان ایجاد نشده بودند.
و این یک نکته مهم است، زیرا فقط از طریق ستارگان سوخته و منفجر می شود میلیونها و میلیاردها سال که بهعنوان کورههای هستهای عمل میکنند، عناصر پیچیدهای برای حیات در اینجا روی زمین ایجاد شدهاند. که به این موضوع مربوط می شود که چرا همه ما از Stardust خلق شده ایم. اتم های موجود در دست راست شما ممکن است از ستاره ای متفاوت از ستاره های سمت چپ شما آمده باشند و بالعکس. به هر حال آنها در سحر آفریده نشده اند از زمان
دکتر پل دیویس، استاد فیزیک نظری در دانشگاه آدلاید، نقل قول معروفی دارد:
نکته واقعا شگفت انگیز این نیست که زندگی روی زمین بر روی لبه چاقو متعادل است، بلکه این است که کل جهان بر روی لبه چاقو متعادل است، و اگر هر یک از "ثابت" های طبیعی حتی اندکی از بین بروند، هرج و مرج کامل خواهد بود. می بینید که حتی اگر انسان را به عنوان یک اتفاق نادیده بگیرید، این واقعیت باقی می ماند که به نظر می رسد جهان به طور غیرمنطقی برای وجود حیات مناسب است - تقریباً ساختگی - ممکن است بگویید "کار ساختگی".
احتمال وقوع تودههای پروتون و نوترون به طور تصادفی و در نتیجه حفظ حیات و/یا خود جهان مانند پرتاب دارت از یک طرف جهان قابل مشاهده به سمت دیگر و برخورد به هدفی با قطر میلیمتر است. به نقل از سر فرد هویل که همه چیز را خیلی شیوا خلاصه می کند:
تفسیر عقل سلیم از حقایق نشان می دهد که یک سرپرست با فیزیک و همچنین شیمی و زیست شناسی همراه شده است و هیچ نیروی کوری در طبیعت وجود ندارد که در مورد آنها صحبت شود. من معتقد نیستم که هیچ فیزیکدانی که شواهد را بررسی کرده است نتواند استنباط کند که قوانین فیزیک هسته ای عمداً با توجه به پیامدهایی که در ستارگان ایجاد می کنند طراحی شده اند.
ذهن زیبا دمیدن، نه؟
…. و این شگفت انگیز است، اما شاید حتی بیشتر از آن زمانی که به چگونگی پیدایش سیاره خودمان و تکامل خودمان که منجر به سلول های تشکیل دهنده بدن ما می شود نگاه می کنیم.
ما اخیراً به طور مختصر تنظیم دقیق شگفتانگیز و ظاهری جهان و ایجاد آن را در مقیاس عظیم (یا مقیاس کلان) بررسی کردهایم... اما در عین حال در مقیاس بسیار کوچک از نظر وزن پروتونها و نوترونها…. حال اجازه دهید به وجود منظومه شمسی و سیارات خودمان، از جمله زمین، که به دور خورشید می چرخند، در صورت تمایل، یک مقیاس میانی نگاه کنیم.
بنابراین زمین 3.8 میلیارد سال سن دارد. ما به دور خورشید خود در منطقهای میچرخیم که «منطقه طلایی» نامیده میشود... از افسانههای قدیمی، همه چیز بهخوبی و در فاصله درستی قرار دارد تا زمین ما بتواند زندگی را حفظ کند. برای از بین بردن همه چیز، فرنی دقیقاً دمای مناسبی داشت، نه خیلی نازک و نه کدر…
یکی از نظریه های احتمالی در مورد چگونگی ایجاد سیاره زمین از طریق برخورد فاجعه آمیز دو سیاره خواهر است که باعث پیدایش ماه ما نیز شده است. این "فرضیه تاثیر غول" نامیده می شود.
تیا یک سیاره باستانی فرضی در منظومه شمسی اولیه است که حدود 4.5 میلیارد سال پیش با گایا برخورد کرده است. شواهد اخیر نشان می دهد که تیا از کمربند کویپر سرچشمه گرفته است، منطقه ای از سنگ ها که به دور بیرونی ترین منظومه شمسی ما می چرخند، بسیار شبیه پلوتو، و زمانی که تیا از مدار خارج شد و شروع به حرکت به سمت داخل کرد، مقدار زیادی آب زمین را به همراه آورد. به سمت کشش گرانشی خورشید که قرار است در نهایت با گایا برخورد کند.
با این حال، چیز شگفت انگیز عناصر تشکیل دهنده هسته زمین (آهن مذاب)، اندازه کلی و سرعت سرد شدن پس از برخورد این دو سیاره است. سرد شدن بیش از حد سریع سیاره ای را ایجاد می کرد که قطب های مغناطیسی دست نخورده ای برای مقاومت در برابر تشعشعات و بادهای خورشیدی خورشید نداشت و بنابراین قادر به پشتیبانی از حیات آن گونه که ما می شناسیم نیست. در واقع، به طور گسترده اعتقاد بر این است که این همان چیزی است که برای مریخ اتفاق افتاده است، آنقدر بزرگ و سرد است که نمی تواند سریع باشد، در نتیجه فقدان یک سپر مغناطیسی محافظ، جو خود را از دست داده است. البته مقدر بود که بعد از این هم ناجی ما باشد.
فرضیه بمباران بزرگ یکی از اجسام صخرهای بزرگ در کمربند کویپر را توصیف میکند، بسیار شبیه به تیا، که مداری دور از خورشید را میشکند، اما بسیاری از سیارکها یا سنگهای دیگر را با خود به سمت داخل به سمت خورشید میبرد. اینها با فرکانس حیرت انگیزی به مریخ برخورد کردند زیرا به طور موثری شانه های آن را مانند یک برادر بزرگ باز کرد و از زمین در برابر این سنگ های ورودی محافظت کرد.
تخمین زده میشود که در این مدت 32000 تن سنگ در هر متر مربع به مریخ برخورد کرده و هر گونه امید به حیات یا اتمسفر در سیاره مریخ را از بین برده است. آنچه در آن زمان یا اخیراً باقی مانده بود یا از آن عبور کرد، دهانه هایی را روی ماه ایجاد کرد که امروز می بینیم، و سپس برخورد شهاب سنگ ها به زمین که باعث انقراض پرکامبرین در هنگام برخورد سیاره ما شد و منجر به هر دوی آنها شد. انقراض دایناسورها و بیدار کردن سیاره از عصر یخبندان.
بنابراین، ما در حال حاضر از طریق یک تور سوت توقف از شانس بی نهایت کوچک وقوع حیات در یک ماکرو (که مقیاس بزرگ جهان است)، در مقیاس سیاره ای متوسط ..... اما…. در مورد منشأ حیات آنگونه که ما آن را می شناسیم و بیشتر با آن آشنا هستیم، به عبارتی صریح تر، منشأ گیاهان و حیوانات پیچیده اینجا روی زمین چیست؟
قبل از اینکه این کار را شروع کنیم، بیایید در نظر بگیریم که سیاره ما چگونه زندگی خود را به عنوان مکانی بسیار ناپذیر برای آن آغاز کرد، که اکنون ... آنچه اکنون در اطراف خود می بینیم سیاره ای پر رونق است که مملو از زندگی با انواع گوناگونی بسیار زیاد است. از باکتریهای ساده گرفته تا گرمادوستهای شدید که در دمای بالا در منافذ آتشفشانی اعماق دریا بدون اکسیژن زندگی میکنند، تا ارگانیسمهای پیچیدهای که ماهیها، خزندگان، پرندگان و پستانداران را تشکیل میدهند... همیشه اینطور نبود.
اما ما از کجا آمده ایم؟ چگونه تکامل یافتیم؟ به راستی تکامل یعنی چه؟ حقیقت این است که همه ما به احتمال زیاد به عنوان یک باکتری تک سلولی ساده شروع کردیم، و در واقع اگر بخواهیم زندگی را در بقیه کیهان ببینیم احتمالاً به این شکل خواهد بود.
واقعیت این است که پس از آن همه تنظیم دقیق کیهان که در مورد آن بحث کردیم، در کنار موقعیت منحصر به فرد سیاره ما در کنار ستاره مناسب با حفاظت و ترکیب مناسب، یک رویداد دیگر، یک بار در یک میلیارد باید رخ می داد. ، که نظریه ریسمان کوانتومی را از نظر رد موقعیت منحصر به فرد ما در بین چندجهانی به عقب می اندازد.
همه حیوانات، گیاهان و قارچها را میبینید که از یک جد، اولین سلول پیچیده، یا «یوکاریوتی» از سوپ اولیه روی زمین تکامل یافتهاند. این اجداد مشترک خود از باکتری های ساده تکامل یافته بود، اما مدت هاست که یک راز باقی مانده است که چرا به نظر می رسد این تنها یک بار اتفاق افتاده است: به هر حال، باکتری ها میلیاردها سال است که وجود دارند.
با این حال، هر زمان که سلولهای ساده شروع به پیچیدهتر شدن میکنند، در تولید انرژی کافی با مشکل مواجه میشوند.
«اصول اساسی جهانی هستند. حتی موجودات فضایی به میتوکندری نیاز دارند.
"این امر نیازمند نوعی انقلاب صنعتی از نظر تولید انرژی بود."
این یک در یک میلیارد شانس بود که باکتریهای اجدادی ما را غرق کرده و با شکل زندگی دیگری ادغام کنند (یک همزیستی) که تمام انرژی لازم برای تکامل، ایجاد پرندگان و حیوانات و انسانها و ساخت انواع سلولهای مختلف را فراهم میکند. مانند چشم، بینی، اندام و غیره.
این شکل زندگی که ما آن را میتوکندری می نامیم، حتی DNA خود را دارد که هنوز آن را حمل می کند و در هر یک از سلول های بدن شما زندگی می کند، سلول های اجداد اولیه ما با آن "توافق" کردند، در نهایت "شما به من انرژی می دهید، و من آشفتگی را پاک می کنم و به شما مواد مغذی می دهم، به نظر می رسید که این یک کبریت ساخته شده در بهشت است…
برای پیچیدهتر شدن، سلولها به ژنها و پروتئینهای بیشتری نیاز دارند و بنابراین باید بزرگتر شوند. با افزایش حجم هر جسم، مساحت سطح نسبی آن کاهش مییابد: برای مثال، سطح سطح یک فیل در واحد حجم کمتر از یک موش است. این یک مشکل بزرگ است زیرا سلول های ساده انرژی مورد نیاز خود را با استفاده از غشایی که آنها را در بر می گیرد تولید می کنند.
بنابراین از باکتریهای سادهای که انقلاب صنعتی خود را با بلعیدن یک ماشین انرژی به شکل میتوکندری انجام دادند، تا حیات در اقیانوسها، ماهیهایی که بین حوضچههای سنگی حرکت میکردند و اندامهایشان رشد میکرد و برای ریهها معامله میکردند که سپس خزندگان را به وجود آورد. تا تکامل تا هومو ساپینس و توسعه زبان...
…. می بینید، همه اینها در آن LED کوچکی که در وسط تالار رویال آلبرت نشسته بود، طراحی شده بود...... آن تکینگی اولیه با بی نهایت در همه طرف...... نظم و آنتروپی قدر که باعث ایجاد ثابت های فیزیکی شد که امروزه مشاهده می کنیم و جهانی که بتواند حیات را حفظ کند... آنجاست که تکامل واقعاً آغاز شد، نه بر روی HMS beagle، چارلز داروین فقط سطح را خراش داد... اما او چیزی قدرتمندتر از لاک پشت ها و پرندگان در جزایر گالاپوگوس خلق کرد، او آغاز جهان ما را کشف کرد، زیرا اگر اینطور نبود همانطور که استیون هاوکینگ اخترفیزیکدان معروف می گوید:
این امر باعث ایجاد جهانهایی فوقالعاده زیبا، اما ناپایدار میشود و بر روی خود فرو میریزد، و هیچ کس از این زیبایی تعجب نمیکند.
اگر کسی حاضر نیست که از آن زیبایی شگفت زده شود، پس من باید این سوال را بپرسم که پس هدف چیست؟
از باکتریهای سادهای که با بلعیدن یک ماشین انرژی به شکل میتوکندری دستخوش انقلاب صنعتی شدهاند، تا حیات در اقیانوسها، ماهیهایی که بین استخرهای سنگی حرکت میکنند و اندامهایشان رشد میکند و برای ریهها تجارت میکنند که سپس خزندگان را به وجود میآورد. تکامل تا هومو ساپینس و توسعه زبان... می بینید، همه اینها در آن ال ای دی کوچکی که در وسط تالار رویال آلبرت نشسته بود، طراحی شده بود، آن تکینگی اولیه با بی نهایت در همه طرف، نظم. و آنتروپی به گونهای است که ثابتهای فیزیکی را که امروزه مشاهده میکنیم و جهانی را به وجود آورد که میتواند حیات را حفظ کند... اینجاست که تکامل واقعاً آغاز شد، نه در HMS beagle، بلکه در آغاز جهان ما، زیرا اگر اینطور نبود. همانطور که استیون هاوکینگ اخترفیزیکدان معروف می گوید
جهانهایی بهطور باورنکردنی زیبا، اما ناپایدار به وجود میآمدند و دوباره روی خود فرو میریختند، و هیچکس از این زیبایی تعجب نمیکرد.
اینکه چگونه مردم استدلال می کنند که نظریه خلقت با نظریه تکامل ناسازگار است، به نظر حقیر من، فراتر از من است، زیرا آنها کاملاً و به وضوح هم سازگار و هم هماهنگ هستند.
اکنون به ریچارد فاینمن برمی گردیم (که تئوری نژاد بشر را پس از سال 2050 وجود نخواهد داشت... چقدر ممکن است درست باشد...)
«یک بار در هاوایی مرا برای دیدن یک معبد بودایی بردند. در معبد مردی گفت: "من چیزی به شما خواهم گفت که هرگز فراموش نخواهید کرد." و سپس فرمود: «کلید درهای بهشت به هر انسانی داده شده است، همان کلید درهای جهنم را باز می کند».
شاید این اراده آزاد است؟ شاید این انتخاب ما در این سیاره باشد؟ این به ما بستگی دارد، چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ روحی، اینکه کدام یک از آنها را برای باز کردن قفل، و چگونه و اگر برای محافظت از این سیاره باورنکردنی که «خانه» مینامیم، انتخاب کنیم.
من یک چیز را می دانم و آن این است که هم با گالیله و هم با لو متر موافقم:
من خود را موظف نمی دانم که باور کنم همان خدایی که به ما عقل و عقل و عقل عطا کرده است، ما را از استفاده از آنها صرف نظر کرده است.»
ما باید بایستیم و به جایگاه خود در جهان پی ببریم، و آنچه را که با سیاره خودمان انجام می دهیم، شکسپیر با ما به عنوان چیزهای مثبت صحبت می کند، و با این حال آنچه او با کنایه می گوید، من با قاطعیت می گویم:
چه قطعه کار است مرد، چه نجیب در عقل،
چه بی نهایت در قوا، در شکل و حرکت،
چقدر در عمل بیان و تحسین برانگیز است، چقدر شبیه فرشته ای در دلهره،
چقدر شبیه خداست
مسابقه ما با چالش برانگیزترین زمان ممکن روبرو است. ساعت قیامت ما را در معرض شدیدترین خطری قرار می دهد که جهان تا به حال دیده است (100 ثانیه مانده به نیمه شب - بدتر از بحران موشکی کوبا --- برای کسانی که آن را به خاطر دارند)…. به عنوان یک نتیجه از خطرات ناشی از انباشت هسته ای و تغییرات آب و هوایی و حملات سایبری برای بشریت.
کارل سیگان، ستاره شناس، کیهان شناس، اخترفیزیکدان، اختر زیست شناس مشهور آمریکایی که در سال 1996 درگذشت، همچنین نوشته است:
ما کمیاب و گرانبها هستیم چون زنده ایم،
چون می توانیم فکر کنیم
ما این امتیاز را داریم که تأثیر بگذاریم و شاید
آینده ما را کنترل کنیم
ما موظفیم برای حیات روی زمین بجنگیم -
نه فقط برای خودمان، بلکه برای همه آنها،
انسان ها و دیگرانی که قبل از ما آمدند
و به کسی که مدنظر ماست،
و برای همه کسانی که اگر به اندازه کافی عاقل باشیم،
بعد خواهد آمد»
اگر متوقف نشود، تداوم تغییرات اقلیمی و رشد جمعیت جهان به بیش از 10 میلیارد نفر و ردپای دی اکسید کربنی که ایجاد می کند (58 تن در سال برای هر نفر) حلقههای بازخورد مثبتی را ایجاد میکند که از نقطهای بیبازگشت از نظر افزایش سطح آب عبور میکند، میلیونها نفر آواره میشوند، فقر بدتر میشود، کمبود مواد غذایی و گرسنگی آشکارتر میشود، بلایای طبیعی به دفعات افزایش مییابد، سیل (همانطور که دیدیم) در آفریقا در سال جاری)، آتشسوزیها (مشابه آتشسوزیهایی که استرالیا را ویران کرد و یک میلیارد حیوان را کشت و منطقهای به بزرگی بریتانیا را به آتش کشید)، در حالی که دمای جهانی همچنان در حال افزایش است….. در واقع کووید-19 به ما نشان داده است که ما بخشی از طبیعت هستند، نه بالاتر از آن!
با این حال، ما در اینجا روی پرتگاه ایستاده ایم و آماده قضاوت شدن توسط خود تاریخ هستیم…. با توانایی محافظت از یک بار در جهان (چه رسد به چندجهانی، طول عمر یا نسل) به ما داده شده است و آسیب را معکوس می کنیم. سوال این است که آیا ما بیدار می شویم، اقدام می کنیم و از خانه ظریف و با ارزش خود محافظت می کنیم، یا فرار می کنیم و آن را به فرزندان خود می سپاریم که به تنهایی با این مشکل روبرو شوند و بهای نهایی اشتباهات و بی عملی خود را بپردازیم.
بنابراین همانطور که در ابتدا گفتم، اینها فقط باورهای من هستند…. برخاسته از تجربیات من، ما اگر محصول تجربیاتمان نباشیم هیچ نیستیم. من فقط می توانم به شما بگویم که چه فکر می کنم و چگونه جهان و جهان خود را می بینم. من از همه شما می خواهم که زیبایی همه اینها را خودتان کشف کنید زیرا در نهایت شما این کار را خواهید کرد و باید نظر خود را بسازید، اگر نه به دلیل دیگری غیر از این که اعتقاد خود به درستی باشد…. در واقع، معیار یک فرد را میتوان اینگونه تعریف کرد که چقدر موفق میشود آنطور که هست باشد.
در نهایت، من چند کلمه از آلبرت انیشتین را برای شما باقی می گذارم.
کنجکاوی دلیل خاص خود را برای وجود دارد. آدم نمی تواند جز این باشد که در وقتی او به اسرار ابدیت، زندگی و ساختار شگفت انگیز واقعیت فکر می کند، می ترسد. آی تی کافی است که انسان صرفاً درک کند هر روز کمی از این رمز و راز
دکتر اندرو اس.دوره BSC (Hons) MBG CPGS DPhil Cantab
علم چیست؟
علم فعالیت فکری و عملی است که شامل مطالعه سیستماتیک ساختار و رفتار جهان فیزیکی و طبیعی از طریق مشاهده و آزمایش است.
چرا علم مهم است؟
بسیاری از ما در عصر حاضر می گوییم که علم مهم است زیرا به ذهن ما کمک می کند تا در یافتن دانش جدید پیشرفت کند و به ما کمک می کند کنجکاوی خود را در مورد چگونگی توسعه و پیشرفت جهان شکست دهیم. جهان امروز دانشی که از طریق پیشرفت علم به دست می آوریم را می توان به گونه ای اعمال کرد و با دیگران به اشتراک گذاشت که به بشریت کمک کند - برای مثال کشف الکتریسیته، آنتی بیوتیک ها، درمان های دارویی برای بیماری های جسمی - در حالی که یادگیری در مورد فیزیک و زیست شناسی و اجزای شیمی وجود می تواند به ما کمک کند تا خودمان خلاق تر شویم.
بیایید از خود بپرسیم - اگرچه جستجوی پاسخ از طریق علم می تواند منجر به کسب دانش شود - آیا به ما در کسب "خرد" کمک می کند؟ دانش بدون خرد چیست؟ چگونه میتوانیم واقعاً کیفیت زندگی را تنها با دانش بپذیریم؟ وجود ما بدون «عقل» چیست؟
چگونه علم می تواند به ما و دیگران کمک کند؟
دانش علمی می تواند به ما این امکان را می دهد که در بسیاری از زمینه های وجود خود پیشرفت هایی داشته باشیم و به ما در درک بهتر این دنیای دوگانگی کمک کنیم. تا زمانی که این دانش با دیگران به اشتراک گذاشته شود، می تواند به ما و آنها در یافتن حقیقت و معنا کمک کند، به شرطی که با احتیاط و با عقل، عقل، منطق و فراموش نکردن دل و جان خود از آن استفاده کنیم. اشتیاق برای علمی توضیحات می تواند به ما کمک کند تا فرهنگ ها و مذاهب خود را به نفع بهتر زیر سوال ببریم. این می تواند به ما کمک کند تا حقیقت را از دریای عدم اطمینان پیدا کنیم و به ما کمک کند که به سادگی از مذاهب و اعمال و اعتقادات فرهنگی خود پیروی نکنیم. وقتی حقیقت جویی در علم با جست و جوی حقیقت به طور کلی یا در سطح معنوی ترکیب شود، می توان دریافت و باور کرد که این دو نیست. جدا از دیگری اما در واقع علم راه دیگری است بیش از حد خالق خود را درک کنیم و او را بشناسیم.
غالباً هر چه بیشتر یاد می گیریم، بیشتر از جهان و وسعت جهان شگفت زده می شویم دانش درون آن و خلقت. این می تواند به فروتنی خود و در نهایت «تسلیم شدن» به موجود برتری که در پشت خلقت آن قرار دارد کمک کند. بنابراین، در حالی که علم میتواند به ما کمک کند تا خلاق شویم، میتواند به ما در درک خالق - بهترین خالقان و کار در راستای قوانین او در جهان کمک کند. کنجکاوی انسان ها با عقل همراه است، اما مهم است که زیاد به آن اعتماد نکنیم. صرفاً عقل خود را از دست می دهیم و از پذیرفتن زندگی و خود روح منحرف می شویم - اغلب در می یابیم که علم به تنهایی همه چیز را توضیح نمی دهد و چیزهایی مانند "عشق" و "شفقت" و "مهربانی" و "بخشش نمی توانند و نیازی ندارند". به از طریق علم تعریف شود، اما با زندگی با تعادل صحیح ذهن، قلب و روح.
آیا می توانیم تنها از طریق علم به خوشبختی دست یابیم؟ چگونه می توان از غذایی که می خورد تنها با درک چرایی و طعم آن لذت برد؟ چگونه می توان با دیگران روابط محبت آمیز سالمی برقرار کرد، در صورتی که آنها دائماً در تلاشند تا همه چیزهایی که گفته می شود و انجام می شود را بدانند و بفهمند در رابطه؟ چگونه کسی می تواند انسان دیگری را در آغوش بگیرد و با او همدردی و همدردی نشان دهد، در صورتی که تنها چیزی که به آن اهمیت می دهد دانستن مطالب علمی است. توضیح اینکه چرا ممکن است یک رویداد منفی رخ داده باشد؟ گاهی اوقات پرسیدن بیش از حد سوالات و بی حوصلگی و عجله برای رسیدن به پاسخ می تواند ما را از لذت بردن از لحظه، زمان حال و توجه به چیزهایی که واقعاً مهم هستند باز دارد - در نهایت باعث می شود نتوانیم آن را پیدا کنیم. آرامش و خوشبختی واقعی در درون خودمان و در نتیجه دیگران در خودشان نیز.
پیشرفت در علم نیاز به پرسش دارد. اغلب پیشرفت های عظیمی در علم به دلیل ما ایجاد شده است تمایل به یادگیری "حقیقت" و یادگیری دانش در مورد چرایی و چگونگی اتفاقات آنطور که آنها انجام می دهند. سوال پرسیدن ما را به جستجوی پاسخ سوق می دهد. هر چه بیشتر سوال بپرسیم، بیشتر اگر آن را در مورد وجود فیزیکی و تجربه خود به کار ببریم، احتمالاً به پاسخ هایی خواهیم رسید. پاسخ هایی که می یابیم تنها زمانی واقعاً برای ما سودمند هستند که به گونه ای استفاده شوند که تعادل وجود طبیعی ما را تغییر ندهد. اگر دانشی که به دست می آید منجر به فروتنی و هیبت نسبت به موجود برتر - می تواند ما را به خدا نزدیکتر کند، و اگر از دانش به گونه ای استفاده شود که مطابق آنچه ما می دانیم اراده الهی اوست، در حالی که به خودمان وفادار هستیم، به دیگران کمک کند: به عنوان مثال: علمی پیشرفت در فارماکولوژی که به ما کمک می کند تا درمان بیماری و بیماری را پیدا کنیم که به نجات و طولانی شدن زندگی کمک می کند، یا یادگیری نحوه ساخت برق، روش های حمل و نقل و غیره - می تواند برای بسیاری به خیر و آرامش و شادی منجر شود. با این حال اگر این فقط در مورد خود بیرونی ما اعمال میشود، سپس پیشرفت علمی میتواند منجر به آسیب بیشتر از منفعت در سطح فردی و اجتماعی شود: به عنوان مثال، یادگیری نحوه ساخت سلاحهای کشتار جمعی و فروش آنها در حالی که میدانیم این کار ضرر خواهد داشت. سود مالی، یا استفاده از علم برای ایجاد محصولاتی برای بشریت که ضرر بیشتری نسبت به منفعت دارند - فقط برای منافع مادی یا سیاسی.
علم شکلی از دانش است. همه دانش با مسئولیت همراه است. هر چه دانش بیشتری داشته باشیم، مسئولیت بیشتری داریم تا از آن برای کمک به دیگران استفاده کنیم. از طریق کمک به دیگران با نعمت هایی که به ما اجازه داده شده است، به خود کمک می کنیم.
علم چگونه روح ما را توضیح می دهد؟
چگونه می توانیم همزمان به خدا و علم ایمان داشته باشیم؟
با هدایت علم و استفاده از عقل و استدلال و پرسشگری برای جستجوی حقیقت، در عین حال باز بودن به سوی حقیقت و آموختن از دیگران از دیدگاهها - از جمله دین و از روی تجربه و یکدیگر - به احتمال زیاد به دانش و حقیقت و درک هدف خلقت خود نزدیکتر میشویم.
برخی از ما به تنها خالق اعتقاد داریم و ممکن است اصلاً نیازی به تکیه بر علم نداشته باشیم. دیگران ممکن است بدون احساس نیاز به اعتقاد به خالق، به علم تکیه کنند. با این حال ما خودمان را به آن دعوت می کنیم بودن باز است که این دو مفهوم یکی از دیگری باشند. بسیاری از رهبران دانش علمی و معنوی وجود دارند که معتقدند علم فقط یک راه دیگر به سوی خداوند است، که با اجازه دادن به بشر برای داشتن عقلی که بتواند کلمات را نامگذاری کند و زبان بیافریند، به ما اجازه داده است که دانش خود را کشف و منتقل کنیم. برای دیگران، ما را قادر ساخت تا یک قدم فراتر از زندگی ساده مانند حیوانات دیگر برویم، بدون اینکه بفهمیم چرا و چگونه همه چیز در حال وقوع است. انجام دادن. او کلیدی به ما داده است تا اسرار هستی را بگشاییم، و در مورد بهترین خالقان بیاموزیم، و ما را قادر ساخته تا مانند تصویری از خودش زندگی کنیم. او گذرگاهی برای نزدیک شدن ما به او ایجاد کرده است - علم می تواند ما را در رسیدن به حقیقت در دین یاری کند و دین می تواند ما را در پیشرفت در دانش علمی یاری دهد. هر دو علم و حکمت وقتی با او ترکیب شود هدایت می تواند بشریت را قادر سازد تا به پیشرفت های خارق العاده ای دست یابد که با استفاده عاقلانه از اراده آزاد خود بتوانیم او را به گونه ای پرستش کنیم که هیچ خلقت دیگری از او وجود ندارد - از روی اختیار و نه از روی اجبار صرف.
اگر علم به شناخت وجود فیزیکی ما منجر می شود و دانش به ما کمک می کند تا حقیقت را پیدا کنیم - وقتی دانش را در دنیای خود که از طریق آفرینش در آن زندگی می کنیم به کار ببریم، به گونه ای که به دیگران کمک کند و به نفع بشریت باشد- ما میتوانیم به کسب «حکمت» نیز کمک کنیم - نوع دیگری از دانش. این نوع دانش میتواند به آرامش و شادی منجر شود، زیرا نوعی «ایثار» و عملی از خودگذشتگی است که در ایجاد توانایی مهم است. رابطه با هم خالق و هم خلقتش. همچنین با اراده خدا ما را قادر می سازد تا خودمان خلاق تر شویم.
بسیاری از دانشمندان مشهور خود از طریق الهام و خردی که از فلسفه دینی و تأمل معنوی به دست آمده بود، به پیشرفت های شگفت انگیزی در کشف سوق داده شدند. دیگران در طول سفرهای اکتشافی خود «باور» شدند و به خود آمدند بدانید که "هرچه بیشتر بدانیم - بیشتر متوجه می شویم که چقدر کم می دانیم" و این که جهان صرفا برای "بازی و سرگرمی" خلق نشده است. وجود ما احتمالاً نمی تواند خارج از آن باشد شانس و تصادف - که باید هدفی برتر برای خلقت ما وجود داشته باشد - خالق.
به ترتیب برای پاسخ به این سؤال - آیا می توانیم همزمان به علم و خدا ایمان داشته باشیم - از علم برای کمک به پاسخ ما استفاده کنیم ... اغلب در جایی که تناقض وجود دارد، صدق با دروغ مخلوط می شود.
دلایل موافق و مخالف استدلال چیست؟
علم در مورد خدا چه می گوید؟
دین در مورد علم چه می گوید؟
آیا علم ثابت می کند که خدا وجود ندارد؟ اگر نه پس چرا باور نمی کنم؟ چرا علم را مقصر ناباوری خود می دانیم- شاید لازم است بیشتر به درون خود و تجربیات و رفتارهایمان نگاه کنیم و بیشتر تأمل کنیم تا بفهمیم...
اگر پیشرفت های علمی ما را به دانشی سوق می دهد که با ایمان و اعتقادات دینی ما در تضاد است - اگر چنین نباشیم با این سوال که چرا تصمیم میگیریم چیزی را باور کنیم علم و عقل و عقل با هم تناقض دارند؟
دانش در مورد نحوه عملکرد جهان ما در واقع می تواند به ما در درک بهتر ماهیت بشریت کمک کند و به پذیرش و تسلیم "هدف وجودی خود اگر به طور متعادل انجام شود و در عین حال وجود معنوی خود را فراموش نکنیم و اگر برای بهتر شدن انسانیت استفاده کنیم". بیایید با جستجوی حقیقت، عشق و عدالت و در حالی که در علم پیشرفت کنیم از خداوند یاری بطلبیم و به خاطر دانشی که به ما داده از او سپاسگزار باشیم. ما می توانیم این کار را عمداً، از طریق گفتار و از طریق رفتارمان انجام دهیم. یک راه عالی برای نشان دادن قدردانی از دانشی که به ما داده شده استفاده از آن برای بهبود آن است زندگی دیگران
علم در مورد روح چه می گوید؟
مقاله «تبیین حال انسان با سرنخ هایی از علم».
توسط دیمون ایشروود
جرمی گریفیث، زیست شناس استرالیایی، اولین توضیح بیولوژیکی که مدت ها مورد انتظار بود، اولین توضیح بیولوژیکی از وضعیت انسان، یعنی ظرفیت ما برای به اصطلاح «خوب و بد» ارائه کرده است. با توضیح واضح و بیولوژیکی برای اینکه چرا ما انسان ها رقابتی، خودخواه و پرخاشگر شده ایم، اکنون می توان مفهوم نسبتاً گریزاننده ای را که از آن به عنوان حافظه غریزی "روح" ما یاد می کنیم، بررسی و توضیح داد. اجداد در حالتی تعاونی، ایثارگر، محبت آمیز، بی گناه زندگی می کردند، یا همان طور که در متن مذهبی کتاب مقدس مسیحی به طور استعاری از آن یاد می شود، دوران بشریت در «باغ عدن» بود.
لزوماً همه دانشمندان با مفاهیم دینی مخالف نیستند. اخیراً دو دانشمند کوانتومی ادعا کرده اند که می توانند وجود روح را اثبات کنند، موجودی کوانتومی که به عنوان برنامه کامپیوتر مغز ما عمل می کند و مستقل از بدن فیزیکی پس از مرگ وجود دارد. یک روانشناس می گوید که مفهوم روح صرفاً یک برون یابی است که ما بر اساس دوگانگی که بین بدن و آگاهی تجربه می کنیم انجام می دهیم.
عصب شناسان و روان شناسان تکاملی معتقدند که روح، یا حداقل اعتقاد به آن، به عنوان سازگاری برای اعطای آرامش یا اعتماد اجتماعی به فرد تکامل یافته است که در نهایت نشان دهنده یک مزیت رقابتی است.
روانکاوان یونگی مفهوم روح را به مفهوم ناخودآگاه جمعی مرتبط می کنند. خود کارل یونگ ناخودآگاه جمعی را «نظام روانی با ماهیت جمعی، جهانی و غیرشخصی توصیف کرد که در همه افراد یکسان است. این ناخودآگاه جمعی به صورت فردی رشد نمی کند، بلکه به ارث می رسد.
استرالیایی جرمی گریفیث زیست شناس فراتر می رود و نشان می دهد که نه تنها ناخودآگاه جمعی ما به ارث رسیده است، بلکه در واقع یک جهت گیری غریزی نوع دوستانه است. این، او می گوید : منبع هدایت اخلاقی ماست که صدای آن وجدان ماست و یاد گرفته ایم که آن را "روح" خود بنامیم.
گریفیث میگوید که داشتن یک جهتگیری غریزی فداکارانه، حقیقتی است که بشریت نمیتوانست به آن بپذیرد تا زمانی که نتوانیم مشکل اصلی را در زمین، یعنی معضل ظرفیت ما برای به اصطلاح «خیر و شر» توضیح دهیم. این معضل از زمانی که ما برای اولین بار به هوشیاری کامل و موجوداتی متفکر تبدیل شدیم، ذهن انسان را آزار میدهد: آیا انسانها اساساً «خوب» هستند و اگر چنین است، علت جنبه «شیطانی»، مخرب، بیحساس و ظالمانه ما چیست؟ تا زمانی که این موضوع قابل توضیح نبود و انسان ها از آن دفاع نمی کردند، اعتراف به یک میراث غریزی فداکارانه صرفاً بیش از حد با وضعیت خودخواهانه و ویرانگر کنونی ما مقابله می کرد.
گریفیث سرانجام وضعیت انسان را توضیح داده است. و معلوم است که توضیح ساده است: مغز ما از دو «سیستم یادگیری» متفاوت تشکیل شده است. یکی یک سیستم مبتنی بر ژن، غرایز ما، یک سیستم یادگیری است که ما با سایر گونه های حیوانی به اشتراک می گذاریم، در حالی که دیگری یک سیستم مبتنی بر عصبی است - عقل خودآگاه ما که مختص ما انسان هاست. هنگامی که عقل ما شروع به رشد کرد و غرایز تثبیت شده ما برای کنترل ذهنمان را به چالش کشید، نبرد وحشتناکی بین این دو سیستم یادگیری درگرفت که اثر آن حالت بسیار رقابتی، خودخواهانه و تهاجمی بود که ما آن را شرایط انسانی می نامیم. .
با تثبیت دفاع از حالت تهاجمی و خودخواه ما، گریفیث میگوید که اکنون میتوان اعتراف کرد که غرایز فداکارانه داریم. و برای توضیح اینکه آنها از طریق فرآیندی که او آن را "تلقین عشق" می نامد به اجداد نخستی ما القا شده است. اجداد میمونهای ما در شرایطی زندگی میکردند که دورهای را که فرزندانشان در دوران نوزادی سپری میکردند، افزایش میداد، و فرصتی برای انتخاب برای سطوح بیشتر و شدیدتر مادرگرایی وجود داشت (که در آن مادر از فرزندان خود محافظت میکرد تا از بقای ژنهای خود اطمینان حاصل کند. ). این ترکیبی از دوران شیرخوارگی طولانیتر، پرورشدهنده و مادران بیشتر منجر به این شد که نوزادان وابسته به طور عملی در رفتارهای فداکارانه آموزش ببینند، زیرا برای مشاهدهکنندهای مانند کودک، مادرگرایی مادر ظاهر می شود به نظر می رسد که او برای رفتاری فداکارانه به فرزندانش غذا، گرما، سرپناه، حمایت و محافظت می دهد، ظاهراً در ازای هیچ چیزی. از دیدگاه نوزاد او، این عشق واقعی و بی قید و شرط است و مغز نوزاد در آن رفتار تلقین می شود. گریفیث میگوید که اگر این آموزش را در تمام اعضای گروه به کار ببرید، نتیجه یک جامعه کاملاً یکپارچه و بدون قید و شرط از خودگذشتگی است. و سپس، با این آموزش از خودگذشتگی بدون قید و شرط که در طول نسلهای زیادی اتفاق میافتد، رفتار بیقید و شرط از خودگذشتگی غریزی میشود – یک روح اخلاقی ایجاد میشود و ژنهای ما به ناچار آن فرآیند توسعه را دنبال میکنند و تقویت میکنند.
گریفیث متون مذهبی و ادبیات کلاسیک و مدرن را برای حمایت از نظریه خود قرار می دهد. اکثر دانشمندان تلاش می کنند تا هنر و مذهب را به عنوان منابع مشروع بینش در مورد وضعیت انسان سلب کنند. برای مثال در آخرین کتابش، تسخیر اجتماعی زمین ، EO Wilson میگوید: «تحریفهای پیچیده ذهن ممکن است توسط هنرها با جزئیات دقیق منتقل شود، اما آنها طوری ساخته شدهاند که گویی طبیعت بشر هرگز تاریخ تکاملی نداشته است. استعاره های قدرتمند آنها ما را به حل معما نزدیکتر از نمایشنامه ها و ادبیات یونان باستان نکرده است.
در رابطه با مذهب، ویلسون به صراحت می گوید: «دین هرگز نمی تواند معما را حل کند. افسانه خلقت وسیله ای داروینی برای بقا است.»
گرچه گریفیث میگوید منطقی است که آثار هنری، فلسفه و دینی که در طول اعصار طنینانداز شدهاند، این کار را انجام دادهاند، نه به این دلیل که ابزار بقا بودهاند، بلکه به این دلیل که حاوی حقیقتی عمیق درباره شرایط ما هستند. برای مثال، گریفیث خطوط زیر را از Wordsworth می گوید قصیده: اشارات جاودانگی از خاطرات دوران اولیه کودکی، تأیید می کند که انسان ها غرایز نوع دوستانه دارند (که وردزورث آن را با حالت «آسمانی» برابر می داند)، که بعداً توسط آگاهی ما مدفون می شود:
تولد ما خواب و فراموشی نیست:
روحی که با ما طلوع می کند، ستاره زندگی ما،
Hath در جای دیگری موقعیت خود را داشته است،
و از دور می آید:
نه در فراموشی کامل،
و نه در برهنگی کامل،
اما ابرهای دنبالهدار شکوه میآییم
از خدایی که خانه ماست:
بهشت در دوران طفولیت درباره ما دروغ می گوید!
گریفیث همچنین در استعاره باغ عدن و آدم و حوا که میوه درخت معرفت را می گیرند، داستانی مرکزی در سنت های ابراهیمی، تأیید می کند و استدلال می کند که حاوی همان حقایقی است که وردزورث بیان کرده است - که ما داریم. یک میراث غریزی فداکار، و اینکه یک آگاهی در حال ظهور بعداً با حالت غریزی ما در تضاد قرار گرفت.
با توضیح علمی از وضعیت انسان در حال حاضر، این متون هستند آشکار شد که عمیق است، که تعجب آور نیست، زیرا ما همیشه به طور شهودی از شرایط خود آگاه بوده ایم.
نقل قول از کتاب مقدس
[1] در ابتدا خداوند آسمان و زمین را آفرید.
[2] و زمین بی شکل و پوچ بود. و تاریکی بر چهره اعماق بود. و روح خدا بر روی آبها حرکت کرد.
[3] و خدا گفت: بگذار نور باشد و نور شد.
[4] و خدا نور را خوب دید و نور را از تاریکی جدا کرد.
[5] و خداوند نور را روز و تاریکی را شب نامید. و شام و صبح روز اول بود.
[6] و خدا گفت: بگذارید فلکی در میان آبها باشد و آبها را از آبها جدا کند.
[7] و خداوند فلک را آفرید و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد و چنین شد.
[8] و خداوند فلک را بهشت نامید. و شام و صبح روز دوم بود.
[9] و خدا گفت: بگذارید آبهای زیر آسمان در یک مکان جمع شوند و خشکی ظاهر شود. و چنین شد.
[10] و خدا خشکی را زمین نامید. و جمع آبها را دریا نامید و خدا دید که خوب بود.
[11] و خدا گفت: بگذار زمین علف بیاورد، گیاهی که بذر بدهد، و درخت میوهای که بر اساس نوع خود میوه میدهد، که دانهاش فی نفسه است، روی زمین، و چنین شد.
[12] و زمین علف و سبزی را بیرون آورد که بذری از نوع خود داشت و درختی را که بذر آن در خودش بود، بر حسب نوع خود میوه داد. و خدا دید که خوب بود.
[13] و شام و صبح روز سوم بود.
[14] و خدا گفت: بگذار نورهایی در فلک آسمان باشد تا روز را از شب جدا کند. و آنها را نشانهها و فصلها و روزها و سالها باشند.
[15] و آنها نورهایی در فلک آسمان باشند تا بر زمین نور دهند، و چنین شد.
[16] و خدا دو چراغ بزرگ آفرید. نور اکبر برای حکومت بر روز و نور اصغر برای حکومت بر شب: او ستارگان را نیز ساخت.
[17] و خدا آنها را در فلک آسمان قرار داد تا بر زمین نور دهند.
[18] و بر روز و شب فرمانروایی کند و نور را از تاریکی جدا کند و خدا دید که نیکو بود.
[19] و شام و صبح روز چهارم بود.
[20] و خدا گفت: بگذارید آبها موجودات متحرکی را که حیات دارند و پرندگانی را که بر فراز زمین در فلک باز آسمان پرواز می کنند به فراوانی بیرون بیاورند.
[21] و خدا نهنگهای بزرگ و همه موجودات زندهای را که آبها بهوفور بیرون آورد، بر حسب جنس خود، و هر پرنده بالدار را بر حسب جنس خود آفرید. و خدا دید که خوب بود.
[22] و خدا آنها را برکت داد و گفت: بارور شوید و زیاد شوید و آبهای دریاها را پر کنید و پرندگان در زمین زیاد شوند.
[23] و شام و صبح روز پنجم بود.
[24] و خدا گفت: بگذار زمین موجود زنده را بر حسب جنس خود بیاورد، چهارپایان و خزندگان، و جانوران زمین بر حسب جنس خود، و چنین شد.
[25] و خدا جانوران زمین را بر حسب جنس خود، و چهارپایان را بر حسب جنس خود، و هر چیزی را که بر روی زمین می خزند بر حسب جنس خود آفرید. و خدا دید که نیکو بود.
[26] و خدا گفت: بیایید انسان را به صورت خود و به شباهت خود بسازیم و آنها بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر چهارپایان و بر تمام زمین مسلط شوند. و بر هر خزنده ای که روی زمین می خزند.
[27] پس خدا انسان را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید. نر و ماده آنها را آفرید.
[28] و خدا آنها را برکت داد و خدا به آنها گفت: بارور باشید و زیاد شوید و زمین را پر کنید و آن را مسلط کنید و بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر همه تسلط داشته باشید. موجود زنده ای که بر روی زمین حرکت می کند.
[29] و خدا گفت، اینک، من به شما هر گیاهی که دانهآور است، که بر روی تمام زمین است، و هر درختی که در آن میوه درختی است که دانه میدهد، دادهام. برای شما باید گوشت باشد.
[30] و به همه جانوران زمین، و به همه پرندگان آسمان، و به هر چیزی که روی زمین میخزند و در آن حیات است، هر گیاه سبزی را برای گوشت دادم، و چنین شد.
[31] و خدا همه چیزهایی را که ساخته بود دید، و اینک، بسیار خوب بود. و شام و صبح روز ششم بود. پیدایش 1: 1-31
«پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید». قرآن 7:54
«(خداوندی) که زمین و آسمانها را بالا آفرید». قرآن 20:4
قرآن مجید می فرماید: «خدایا قیام کرد و به سوی بهشت رو کرد در حالی که دود شد». 41:11
قرآن کریم می فرماید: «خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست آفرید 25:59
دیدی چطوری خدا هفت آسمان را یکی بر فراز دیگری آفرید و ماه را نور و خورشید را چراغ قرار داد؟ قرآن، 71: 15-16
ما پایین ترین بهشت را به زینت آراستیم، سیارات. قرآن، 37:6
«(خداوند) کسى است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید. هر کدام با حرکت خاص خود در مداری حرکت می کنند.» قرآن، 21:33
شب را بر روز و روز را بر شب می پیچد. قرآن، 39:5
«خورشيد به سوي جايگاهي ميچرخد، اين فرمان خداي متعال داناست». قرآن، 36:38
من بهشت را با قدرت ساختم و این من هستم که آن را گسترش می دهم. قرآن، 51:47
«اى گروه جن و انس، اگر مىتوانيد در آسمانها و زمين نفوذ كنيد، در آنها نفوذ كنيد! جز با قدرت در آنها نفوذ نخواهی کرد.» قرآن، 55:33
«آیا آن خدا را ندیده ای؟ باران را از آسمان نازل کرد و در زمین نفوذ کرد و به صورت چشمه بیرون آمد، سپس محصولاتی به رنگهای مختلف رویاند.» قرآن، 39:21.
«آیا زمین را وسعت و کوهها را چوبها قرار ندادیم؟» قرآن 78:6-7
«آیا کافران نمیدانند که آسمانها و زمین به هم پیوستهاند، پس آنها را از هم جدا کردم و هر موجود زندهای را از آب آفریدم. آیا آنها هنوز باور نمی کنند؟» قرآن، 21:30
«(خداوند کسی است که) باران را از آسمان نازل کرد و با آن گیاهان مختلف را جفت پدید آورد. قرآن، 20:53
و از همه میوه ها (خداوند) دو جفت قرار داد. قرآن، 13:3
«خداوند کسی است که دو آب جاری کرد، یکی ملموس و شیرین و دیگری شور و تلخ.
در ميان آنها حائل قرار داد، جدايي كه از گذر از آن نهي شده اند». قرآن 25:53
او دو آب را جاری می کند و به هم می رسند، اما بین آنها مانعی است که نمی توانند از آن عبور کنند. قرآن 55:19-20
چه کسی زمین را برای زیستن استوار ساخت و در میان آن نهرها پدید آورد و بر آن کوههای بیحرکت نهاد و میان دو آب جاری حایلی قرار داد؟ (آیا خدای دیگری غیر از خدا وجود دارد). نه، ولی بیشترشان نمی دانند». قرآن 27:61
«و نه این دو آب جاری یکسانند، زیرا یکی گوارا و شیرین و خوش نوشیدن است و دیگری شور و تلخ. با این حال از هر کدام گوشت تازه و لطیف می خورید و زیور آلات برای پوشیدن استخراج می کنید. کشتیهایی را در آن میبینی که از میان امواج عبور میکنند تا فضل خدا را طلب کنی و شکر کنی. قرآن 35:12
«همانا در چهارپایان برای یون عبرت است. من از باطن آنها به شما مینوشانم که از پیوند بین مواد هضم شده (رودهها) و خون است، شیری پاک و دلپذیر برای کسانی که آن را مینوشند.» قرآن، 16:66
«به راستی که من بشر را از مقدار کمی مایعات مخلوط آفریدم». قرآن، 76:2
«سپس ذریه [انسان] را از جوهر مایع مطرود آفرید». قرآن، 32:8
"خدا انسانها را از موجودی چسبیده آفرید." قرآن، 96:2
"موجود چسبیده را به صورت توده ای از گوشت جویده شده و گوشت جویده شده را به استخوان تبدیل کردم و استخوان ها را با گوشت سالم پوشاندم." قرآن، 23:14
«من (انسانها) را موجودی چسبنده ساختم، سپس به تناسب و نامتناسب به گوشتی تبدیل شدم». قرآن، 22:5.
«من (انسانها) را موجودی چسبنده ساختم، سپس به تناسب و نامتناسب به گوشتی تبدیل شدم». قرآن، 22:5.
«... و (خداوند) به شما گوش و چشم و دل داد». قرآن، 32:9
«امروز جسد تو را نجات میدهم تا برای کسانی که بعد از تو میآیند نشانهای باشی». قرآن، 10:92
آنها از تو می خواهند که عذابشان را بی درنگ بر آنان بیاوری. خداوند هرگز وعده خود را نادیده نمی گیرد. یک روز برای خدا برای تو برابر است با هزار سال. قرآن: 22:47